سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختری از جنس بهار

ن همون جزیره بودم

خاکی وصمیمی وگرم

واسه عشق بازی موج ها

قامتم یه بستر نرم

یه عزیز دردونه بودم

پیش چشم خیس موج ها

یه نگین سبز خالص

روی انگشتر دریا

 

 تا که یک روز تو رسیدی

توی قلبم پا گذاشتی

 غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی

 زیر رگبار نگاهت

دلم انگار زیرو رو شد

برای داشتن عشقت ، همه جونم آرزو شد

 تا نفس کشیدی انگار  ، نفسم برید تو سینه

 ابرو باد و دریا گفتن ، حس عاشقی همینه

 

اومدی تو سرنوشتم

بی بهونه پا گذاشتی

اما تا قایقی اومد

از من ودلم گذشتی

رفتی با قایق عشقت

سوی روشنی فردا

من و دل اما نشستیم

چشم به راهت لب دریا

 

 دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی

 لحضه های بی تو بودن ، میگذره اما به سختی

 دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره

 ولی حتی وقت مردن باز سراغت رو میگیره

میرسه روزی که دیگه

قعر دریا میشه خونم

اما تو دریای عشقت

باز یه گوشه ای میمونم


نوشته شده در سه شنبه 90/1/23ساعت 9:43 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin