سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختری از جنس بهار

خداحافظ


نوشته شده در شنبه 89/12/14ساعت 8:33 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

دل من تـنها بـود ،

دل من هرزه نـبـود ...

دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا

به کجا ؟!

معـلـوم است ، به در خانه تو !

دل من عادت داشـت ،

که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری

که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...

دل من ساکن دیوار و دری ،

که تو هر روز از آن می گـذری .

دل من ساکن دستان تو بود

دل من گوشه یک باغـچه بـود

که تو هر روز به آن می نگری


نوشته شده در شنبه 89/12/14ساعت 8:30 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

یه نفر خوابش میادو واسه خواب جا نداره

یه نفر یه لقمه نون واسه فردا نداره

یه نفر از بس که بزرگه خونشون گم میشه توش

اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره

یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه

اون یکی مداد برای آب و بابا نداره

یکی ویلای کنار خونشون قصره ولی

اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره

یه نفر تولدش مهمونیه همه میان

یکی تقویم واسه خط زدن روزا نداره

یکی هر هفته یه روز پزشکشون میاد خونش

یکی داره می میره خرج مداوا نداره

یکی انشاشو میده توی خونه صحیح کنن

یکی از بر شده دردو دیگه انشا نداره

یکی دوس داره کارتون ببینه اما کجا

یکی اینقد دیده که میل تماشا نداره

یکی جای خاله بازی کلاس شنا میره

یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره

یکی فکرآخرین رژیمای غذاییه

یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره

یکی از بس شومینه گرمه می افته از نفس

یکی هم برای گرمای دساش "ها" نداره

بچه ای که تو چراغ قرمزا می فروشه گل

مگه درس و مشق و شور و شوق و رویا نداره

یه نفر تمام روزو شباش طولانیه

پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره

یاد اون حقیقته کلاس اول افتادم

دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره

همیشه تو دنیا کلی فرقه بین ادما

این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره

خدا به هر کس هر چیزی دلش می خواد بده

همه چی دست اونه ربطی به شعرا نداره

ادما از یه جا اومدن همه میرن یه جا

اونجا فرقی میو فقیر و دارا نداره

کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله ای ساخت

با نمی شه با نمی خوام با نشد با نداره


نوشته شده در شنبه 89/12/14ساعت 8:27 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

قبر من


نوشته شده در جمعه 89/12/13ساعت 1:10 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

دارم میـــرم نگــو نرو             هـــوا هــوای رفتـنه  

 هرچی بوده تموم شده        چـاره ی مـا گذشـتـنـه

دارم میــرم تا سرنوش          مـا رو به بـازی نگیـره

خوب میدونم این عاشقی       از یاد هر دومــون میـره

دارم میرم نگو نرو                  دارم میرم نگو بمون

وقت خداحافظیه                   قصه ی عاشقی نخون

تورو خدا گریه نکن                 غصه ی رفتنو نخور

بهتـره کـه تمـــوم کنیم          تــو هم دلــو ازم بـبـر

یادم میـاد روزی روکـه            ما دو تا دل داده بودیـم

امـا حـالا میخــندم و              میگم چه قدر ساده بودیم

یادم میاد روزی رو کـه           پـر می کشیدیم واسه هم

اما حالا نشـسـتـه جاش          یـه عالمـه غصـه و غـم

شاید دیگــه نبـیـنمـت     شایــد نگـاه آخـــره

چشمـــای بی گنـاه تو     آتیــش به جونم میزنـه

سادگــــی اشتـبــاه ما      گنـاه مـا دل بسـتـنــه

جدائی سرنوشت تو       تنهائی تقدیر منـــــه


نوشته شده در جمعه 89/12/13ساعت 1:6 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

هرچه کردم نشدم از تو جدا ، بدتر شد
گفته بودم بزنم قید تو را ، بدتر شد

مثلا خواستم این بار موقر باشم
و به جای "تو" بگویم که "شما"، بدتر شد


آسمان وقت قرار من و تو ابری بود
تازه، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد


چاره دارو و دوا نیست که حال بد من
بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد


گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی
زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد


روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تو را ، بدتر شد


نوشته شده در جمعه 89/12/13ساعت 12:59 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

خسته ام از اهل زمین


نوشته شده در جمعه 89/12/13ساعت 12:55 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود

 

اهل زمین نبود

 نمازش شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائما از اشک شسته بود

برسنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود

  برسنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود

  برسنگ قبر من بنویسید کبوتر شد و رفت

  زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت

  چه تفاوت که چه خوردست غم دل یا سم 

 انقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت

روز میلاد همان روز که عاشق شده بود

 مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت

 او کسی بود که از غرق شدن میترسید

 عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت.......


نوشته شده در جمعه 89/12/13ساعت 12:49 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود

 

اهل زمین نبود

 نمازش شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائما از اشک شسته بود

برسنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود

  برسنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود

  برسنگ قبر من بنویسید کبوتر شد و رفت

  زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت

  چه تفاوت که چه خوردست غم دل یا سم 

 انقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت

روز میلاد همان روز که عاشق شده بود

 مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت

 او کسی بود که از غرق شدن میترسید

 عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت.......


نوشته شده در جمعه 89/12/13ساعت 12:49 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

تا دلت نرفته برگرد


نوشته شده در جمعه 89/12/13ساعت 12:47 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

<      1   2   3      >
Design By : Pars Skin